Br!tney βυzzиιм
Posts : 94 Join date : 2011-10-22 Age : 31
| Subject: پادشاه و ماست بندها 23/10/2011, 5:59 pm | |
| از داستانهاي گذشته عبرت بگيريم كه در روزگاري نه چندان دور وزير باهوش رو به پادشاه كرد و گفت قوت(غذاي) بيشتر مردم فقير ماست است و ماست بند ها نيز مرتب قيمت ماست را بالا مي برند. حكمي صادر فرمائيد كه قيمت ماست ها زياد نشود.... تا به مردم بيچاره فشار وارد نيايد پادشاه نيز امر مي كند كه قيمت ماست نبايد از فلان مقدار بيشتر شود از اين ماجرا مدتي ميگذرد تا اينكه روزي به پادشاه خبر مي دهند كه ماست بند هاي شهر دو نوع ماست مي فروشند. ماست شاه عباسي كه به قيمت اعلام شده به فروش مي رود و ماستي كه به قيمت بالا تر عرضه ميگردد پس از اين خبر پادشاه يك روز با لباس مبدل به بازار مي رود و طلب ماست مي كند. ماست بند مي گويد: چه ماستي مي خواهي؟ پادشاه با تعجب مي پرسد: ماست مي خواهم ديگر! چه فرقي مي كند؟ ماست بند مي گويد: گوئي تازه به اين مملكت آمدي؟! در اين ولايت دو نوع ماست داريم. ماست شاه عباسي كه همان دوغي است كه در جلوي در است و به قيمت اعلام شده به فروش مي رود و ماستي هم پشت دكان داريم كه ماستي سفت و آب رفته است و قيمتش بالاتر از قيمت اعلام شده است. حالا از كدام مي خواهي؟
پادشاه دستور مي دهد كه ماست بند را وارونه از در دكان آويزان كنند و كمرش را محكم ببندند و تمام ماست هاي آب بسته را در پاچه هاي شلوارش بريزند و بعد پاچه هايش را محكم ببندند و آن قدر در آن حالت بماند تا تمام آب ماست ها كشيده شود بعد از اين حكم تمام ماست بندها از ترس شاه ماست هاي خود را در كيسه كردند و مقابل در دكان آويختند
اين شد كه از آن پس هر كسي كه كاري را از روي ترس و اجبار انجام مي دهد مي گويند كه: فلاني ماستش را كيسه كرده است
| |
|