غضنفر پدرش دچار سوختگي شد و مجبور شد مغازه رو تعطيل كنه و از پدرش پرستاري كنه پشت در مغازه نوشت به علت پدرسوختگي, مغازه يك هفته تعطيل است!!!
دنیا بر و بچز آبادان
آرنولد ميره آبادان، همون شب اول آبادانيه تو خيابون بهش گير ميده كه: ولك تورو جون بوات.. تو رو جون ننت، فردا ما رو تو خيابون ديدي بهم سلام كن! خلاصه اونقدر التماس ميكنه، تا آخر آرنولد قبول ميكنه. فرداش آبادانيه داشته با دو سه تا از رفيقاش تو خيابون چرخ ميزده، يهو ارنولد مياد ميگه: سلام کوکا! آبادانيه ميگه: اَاهه ... باز اين سيريش اومد!
غضنفر ميره سيگار فروشي: آقا سيگار برگ دارين؟فروشنده میگه خير.غضنفر میگه: پس يك بسته كوبيده بدين
سه نفر به جزيره آدمخوارها رفتند. آدمخوارها آنها را گرفتند و در ديگ آب جوش انداختند. كمي بعد در اولين ديگ را برداشتند ديدند اولي از ترس مرده. در ديگ دومي را برداشتند ديدند از ترس بيهوش شده. در ديگ سوم را برداشتند، غضنفر كه توي ديگ بود، در حالي كه بدنش را مالش ميداد گفت: ببخشيد روشور داريد؟
رئيس: خجالت نميكشي تو اداره داري جدول حل ميكني؟ غضنفر :چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نميذاره آدم بخوابه!
غضنفر شاكي ميره ثبتاحوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضايست، بايد حتماٌ عوضش كنم. كارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ تركه ميگه: اصغرِ انچهره! كارمنده ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش كنيد. حالا چه اسمي ميخوايد بگذاريد؟ غضنفر ميگه: اكبرِ انچهره!
جوکستان عمونمکی کپی رایت داره
غضنفر ميرسه سر يك صحنة تصادف، از يكي ميپرسه: ببخشيد قربان، اينجا چه خبره؟ يارو هم میگه: هيچي آقا، اين بدبخت گوزپيچ شده! غضنفر ميره تو فكر، بعد يك مدت يك بنده خداي ديگه مياد از غضنفر ميپرسه:ببخشيد اينجا چي شده؟ غضنفر ميگه: ايلده منم خوب نفهميدم، نميدونم اين بابا پيچيديه گوزيده، گوزيده پيچيده، سر پيچ گوزيده؟!
به غضنفر ميگن يه معما بگو، ميگه: اون چيه كه درازه،.... زرده، ....موزه؟
غضنفر سرش ميخوره به ميلة وسط اتوبوس، جا به جا ولو ميشه كف اتوبوس. بعد از چند لحظه، چشماشو باز ميكنه ميبينه ملتي كه واستادن بالا سرش ميله رو گرفتن، ميگه: ولش كنين ببينم چي ميگه
غضنفر سنگ مينداخته تو صندوق صدقات، ازش ميپرسن: بابا اين چه كاريه ميكني؟! ميگه: ميخوام به انتفاضه كمك كنم!
لره داشته با تمام وجود وضو ميگرفته و دستاشو محكم ميكشيده رو هم، ازش ميپرسن: چرا اينقدر محكم وضو ميگيري؟ ميگه: چني محکم وضو ميرم كه هيچ گوزي نتنِه باطلش كنه!
بچه غضنفر : بابا، هواپيماي به اين بزرگي رو چطور مي دزدند؟ غضنفر :اول صبر مي كنند بره بالا، كوچيك كه شد بعد مي دزدنش!!!
دو تا عرب ميرن تهران يك فولكس قورباغه اي ميخرن، برميگردن طرف شادگان. نزديكاي شادگان يهو فولكسه خاموش ميشه، هركار ميكنن ديگه روشن نميشه. يكيشون برميگرده به اون يكي ميگه: وولک عبود، برو نگاه كن ببين ماشين چه مرگش زده. عبود ميره درِ كاپوتو باز ميكنه، يك نگاه ميكنه با تعجب ميگه: وولک جاسم! بيا كه ماشين موتور انداخته! خلاصه اولي پياده ميشه مياد يك نگاه ميندازه، ميگه: برو از صندوق عقب ابزار بيار، خودم درستش ميكنم! خلاصه عبود ميره درِ صندوق عقب رو وا ميكنه، يهو داد ميزنه: وولک جاسم! بيا كه از تهران تا اينجا دنده عقب اومديم !!!
معلم:كي ميدونه گاو چند تا استخوان داره؟ دانش آموز:آقا قصاب!